مطالب دیگر دوستان:
1- من و کشمیر و عمو یالا ، جایی که یک ایرانی جرات ندارد بگوید ایرانیست ( میقات )
2- مظلوم کشی تا به ابد محکوم است . ( از شرح بیان تو قصه آب می شود )
3_ گوش کن ، صدای علی در چاه می پیچد ( خودنویسی ها )
4- نَقذِفُ بِالحقِِّ علَی الباطِل ( بازتاب نفسِ صبحدمان )
5- نهایت موضع گیری بعد از ده روز (صفر کیلومتر )
9 - تلنگر ( دلانه )
روز سردى بود و در حالى که پشت موتور دستهایم یخ زده بود حاج آقا را به خانه رسانده و ایشان پیاده شدند.
در خانه را باز و به من تعارف کردند که به داخل بروم. من هم تشکر کردم و خداحافظى کردم که بروم. در همان حال که مىخواستم موتورم را روشن کنم به پاهاى من نگاه کرد و متوجه شد من کفش به پا ندارم و با دمپایى هستم، گفت: وایستا ببینم! توى این سرما روى موتور کفش پات نیست؟!!
ـ نه، این طورى راحت ترم، کفش که مىپوشم پاهام بو مىگیره
ـ بیا، توى این سرما اصلاً درست نیست کفش نپوشى، بیا این کفشهاى من رو بگیر بپوش.
ـ حاج آقا! گفتم که نمىخوام!
کفشها را درآورد و با اصرار گفت: نه، سرما مىخورى، این کفشا رو بپوش!
من که چارهاى نداشتم، دمپایىهایم را درآوردم و کفشهاى حاج آقا را پوشیدم ولى دیدم خیلى سنگین است و به سختى مىتوان با آن قدم برداشت. با نگاهى به ته کفش دیدم پنج شش کفى ته کفش چسباندهاند!
از نوع وصلهها معلوم بود کار یک آدم ناشى بوده که کسى جز خود حاج آقا نمىتوانست باشد!
وقتى دیدم کفشهایى که حاج شیخ با آنها راه مىرود از چه قماش کفشهایى است، گفتم: ببخشید حاج آقا، شما با میرزا نوروز نسبتى دارید؟!
و کفشها را با خنده در آوردم و گفتم: مبارک صاحبش باشه! حاج آقا بگیر که پاهاى من توان به دوش کشیدن این بار سنگین رو نداره. قربونت همون دمپاییامو برگردون که تحمل سرما خیلى راحتتر از تحمل این کفشهاست.
قناعت اسلام به معناى کم به دست آوردن نیست، که کم برداشتن و به همراهان رسیدن است. «اندیشه من، ص: 69»
کسى که عاشق شد خواستار بهروزى و بهزیستى و رشد و حرکت و کمال معشوق است و در این دید حتى یک پرسبزى، یک لقمه نان و یک ورق کاغذ هم هدر نمىشود و ضایع نمىگردد که باید هر چیز به رشد و کمال خود برسد و این خوددارى از اسراف براساس این اعتقاد استوار مىشود نه فقط براساس یک بخل و یا یک دید اقتصادى. «رشد، ص: 49»
بىجهت نیست که على آن گونه ایثار مىکند و غذاى افطارش را به مسکین و یتیم و اسیر مىسپارد. من یک مقدار فرصت دارم؛ به همسرم برسم و یا به دوستم که از تنهایى به خودکشى نزدیک شده و یا شیطان هزار دام برایش گذاشته است؟ کسانى که به اهمیتها فکر مىکنند، دیگر نمىتوانند سر پایین بیندازند و به روایت وسعت بر عیال و خوشرفتارى با خانواده نگاه کنند که باید در هنگام تزاحم، ظرفیتها و نیازها و سود و ضررها و جبرانها را در نظر گرفت و خشک و خشن قدم برنداشت. «درسهایى از انقلاب (انتظار)، ص: 121»